تکلیف، نوکریِ نوکر ارباب است

1. «ما مأمور به تکلیفیم، نه نتیجه». شاید این شاه کلید طی طریق در جریان حق و مبارزه با شرک و کفر باشد. چیزی که در طول نهضت  انقلابی امام بزرگوار بارها و بارها از سوی امام و امت تجربه شد و گاه گاهی هم که برخی خواستند ملاک عمل را تنها رسیدن به نتیجه، آن هم با محاسباتی دو دو تا، چهارتایی قرار دهند، طولی نکشید که به اشتباه خود در تعیین ملاک عمل، در جریان حق پی بردند. شاید قیام امت در طول نهضت تا پیروزی انقلاب، نبرد در مقابل کل جبهه کفر در طول سال های جنگ و تحمل فشارها و تحریم ها در بیش از 43 ساله نظام اسلامی، آن هم با دست خالی و در مقابل دشمنی تا دندان مسلح و در مقابل اتحاد همه قدرت های زورگوی عالم، شاهدی باشد از قطعه ای از تاریخ بر این مدعا، کما این که امام بزرگوار از همان ابتدا فرموده بود که کار، دست کس دیگری است.

2.  یکی از چیزهایی که در حقیقت عالم اثر می گذارد و می تواند در مسیر حوادث و وقایع عالم تصرف کند و چه بسا مسیر تاریخ را تغییر دهد، خون است، آن هم خون شهید. خون شهید، تأثیرگذار در معادلات این عالم است، هر چند قطره خونی بیش نباشد، آن هم قطره خون مجاهدی که عمل به تکلیف را ملاک قرار داده است. به عبارت دیگر باید گفت: «خون شهید اثر دارد» و شاید صحیح تر آن باشد که «تنها خون شهید است که اثر دارد»!

3. خیلی وقت ها خیلی کارها به زعم ما حق است و حال آن که مشیت الهی به امر دیگری تعلق گرفته است. خیلی وقت ها فکر می کنیم باید آن کاری را انجام دهیم که ما را به نتیجه مطلوب می رساند و حال آن که تقدیر خداوند به گونه ای دیگر رقم خورده است. خیلی وقت ها گمان می کنیم که باید آن کاری را انجام دهیم که نتیجه اش مورد رضایت خداوند است و حال آن که خداوند مبنای رضایتش را فارغ از نتیجه، عمل به هنگام و به تکلیف قرار داده است. خیلی وقت ها گویا از این غافلیم که «ملاک، عمل به تکلیف است»!

4. علاوه بر این ها، خیلی وقت ها عمل به تکلیف الهی و آن چه مورد رضایتش است، نه رسیدن به نتیجه «نهایی»، بلکه فراهم آوردن مقدمات آن است. خیلی وقت ها باید راه را تسهیل کرد، موانع را برداشت تا کس دیگری آن را بپیماید. خیلی وقت ها باید سیاهی زد، کفش ها را جفت کرد، چای ریز هیأت شد تا عده ای بنشینند پای منبر و روضه و سینه زنی. اصلا خیلی وقت ها باید نوکری گریه کن های ارباب را کرد تا مورد رضایت ارباب شد. خیلی وقت ها باید خاک پای نوکر ارباب شد…

5. «مسلم» را اگر در کوفه تنها گذاشتند، شاید و البته شاید! به این بهانه بود که باشد تا فردا نوکری ارباب را کنند. شاید عده ای بودند در کوفه آن هنگام که ندای مسلم به هل من ناصر بلند شده بود، جوابش را ندادند تا فردا ندای هل من ناصر ارباب را اجابت کنند. شاید مسلم را در کوفه تنها گذاشتند به این بهانه که فردا در روز واقعه، اربابشان تنها نماند و چه بسا آن عده، در کربلا کشته راه و همراه ارباب هم شدند!

اما اگر ملاک، عمل به هنگام به تکلیف بود، شاید تکلیف در کوفه چیز دیگری بود. شاید آن عده علی رغم آن چه باید، عمل کردند. این عمل، هر چند مسیر جریان تاریخ را به گونه ای دیگر رقم زد، اما هیچ گاه چیزی از ارزش های آن هایی که در جایی دیگر به تکلیف خود عمل کردند، نکاهید. کما این که جناب «حُر» شاید اگر روزی راه را بر کاروان اباعبدالله نمی بست، هیچ گاه حادثه کربلا هم رقم نمی خورد، هر چند خود، روزی دیگر، در زمره شهدای والامقام کربلا به حساب آمد.

البته به طور حتم، مشیت الهی آن گونه که باید، رقم خورده بود و باید اباعبدالله، کشته فتاده به هامون می شد چرا که حضرتش خود گفته بود: «ان الله شآء أن یراک قتیلا». اما شاید اگر عده ای با محاسبه دو دوتا، چهارتایی شان و یا به بهانه همراهی ارباب، نوکرش را رها نمی کردند، جریان تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد. شاید اگر خونی در حمایت و فدای نوکر ارباب ریخته می شد، هیچ گاه خون ارباب ریخته نمی شد، ولو به قطره خونی، چرا که «خون شهید اثر دارد» و اگر هم مشیت الهی به ریخته شدن خون خدا تعلق گرفته بود، ملاک، عمل به تکلیف بود، آن هم تکلیفِ ایستادن پای نوکر ارباب.

اساسا شاید حق تواضع هم این باشد که باید نوکری نوکر ارباب را کرد تا مورد رضایت ارباب قرار گرفت و شاید بایستی «هانی بن عروه» بود که فدایی مسلم شد و اربابش هم او را در زمره نوکری خود آورد (کما این که پس از شنیدن خبر شهادت هانی و مسلم، فرمود: «لا خیر فی العیش بعد هؤلاء»). شاید به همین خاطر هم باشد که فضیلت کفش جفت کنی مجلس ارباب فضیلتش بیشتر از نشستن پای منبر و سینه زنی و گریه کنی اش باشد…

و شاید اگر امروز عده ای به بهانه انتظارِ آمدن مولا، از نوکر و نائب او غافل شوند، باید گفت دچار گناهی جبران ناپذیر در مسیر جریان حق شده اند.