1- گفت‌وشنودهای مردم را که بشنوی خیلی‌ها شاید دنبال این باشند که: «به چه کسی رأی بدهیم که رأی‌مان نسوزد!». حق هم دارند. خیلی‌ها دوست ندارند رأی‌شان را صرف کسی کنند که پیروز انتخابات نیست!

2- در سال‌های گذشته شاید بارها اتفاق افتاده که به خاطر یک مصلحت بالاتر (به طور مثال وجود یک رقیب خطرناک!) این گونه از سوی نخبگان به مردم القا شده است که باید «صالح مقبول» را به «اصلح نامقبول» ترجیح داد. به عبارت دیگر ممکن است فردی هرچند از همه جهات اصلح باشد، اما تنها به این دلیل که در میان مردم از اقبال کمتری برخوردار بوده، فدای گزینه‌ای دیگر شود که رأی بالاتری دارد و صرفا یک سطح حداقلی از ملاک‌های صلاحیت را در اختیار داشته باشد.

3- انتخابات 84 را از جمله این موارد باید دانست. آن روزها با حضور افرادی چون «مصطفی معین» و «اکبر هاشمی رفسنجانی» از سویی و تکثر اصول‌گرایان (لاریجانی، قالیباف، رضایی و احمدی نژاد) این زمزمه در میان امت حزب‌الله زیاد شنیده می‌شد که باید به هر ترتیب که شده رأی‌ها را به اجماع رساند تا کاندیداهای جریان مقابل رأی نیاورند. «شکسته‌شدن رأی» در آن میدان چیزی جز پیروزی رقیب نبود. لذا شاید تا دو روز مانده به انتخابات تنها اسمی که به میان می‌آمد همان «صالح مقبول» بود و تکرار این جمله که: «احمدی نژاد از بقیه بهتر است، اما رأی نمی آورد»! اما گویی به یکباره در همان یکی دو روز آخر ذهن‌ها و دل‌ها با یکدیگر هماهنگ شد و نتیجه را به گونه‌ای دیگر رقم زد؛ چیزی شبیه یک حماسه که حیرت همگان را موجب شد.

4- انتخابات اخیر نیز تا چندی پیش تحولات زیادی پیش روی خود دید تا روز آخر ثبت نام که همه قواعد را به هم ریخت. همه چیز دوباره رنگ و بویی شبیه به انتخابات 84 به خود گرفت. شکل‌گیری یک «دو قطبی» دیگر و شاید با حضور نماینده دولت، یک «سه قطبی»! آن‌جا بود که به طور حتم در جریان اصولگرایی، همگان باید بر روی «صالح مقبول» اجماع می‌کردند. این سخن البته در آن روزها از زبان قریب به اتفاق افراد شنیده می‌شد.

اما امروز با اعلام احراز صلاحیت‌ها و مشخص شدن نامزدهای نهایی، ماجرا تغییری اساسی یافت. دیگر رقیبی که بتواند خطرات جدی برای اصل انقلاب ایجاد کرده و در تعارض با مبانی و آرمان‌های اساسی ملت باشد، تقریبا وجود نداشته و در غیر آن صورت، خطر رأی‌آوری‌اش بسیار پایین است. تقریبا قاطبه کاندیداهای موجود، جز در مواردی در چارچوب نظام اسلامی گنجانده می‌شوند. لذا دیگر شاهد یک رقابت درون گفتمانی و درون نظام خواهیم بود.

5- اما آن چه مسلم است انتخاب در یک رقابت درون گفتمانی، دیگر جای هیچ ملاحظه‌ای را باقی نخواهدگذارد. به عبارت دیگر، اگر تا دیروز بحث از کنار گذاشتن اصلح به بهانه رأی‌آوری صالح مقبول بود، امروز اتفاقا باید با تحقیق و بررسی، تنها و تنها به دنبال فرد اصلح بود، هرچند به ظاهر در زبان‌ها از اقبال کمتری برای پیروزی برخوردار باشد. این نظر هنگامی قوت بیشتری خواهدیافت که رقابت میان کاندیداها در شرایط حاضر بسیار نزدیک به هم دنبال شده و حتی تا روزهای پایانی هم شاید نتوان نتیجه را به طور قطعی پیش‌بینی کرد. لذا بر تک‌تک آحاد جامعه لازم است که اگر اهل تشخیص‌اند، خود اقدام به بررسی کرده و گرنه از اهلش جویا شده و به یقین برسند تا حجت شرعی در انتخاب اصلح بر آن‌ها تمام شود. این را باید مدنظر قرار داد که رأی دادن به اصلح یک تکلیف شرعی و البته حق همگان در نظام اسلامی به شمار می‌آید.

6- همچنین از دیگر الزامات یک رقابت درون گفتمانی را باید این دانست که در آن به جای دفاع از کیان و هویت و بحث بر سر مبانی و اصل انقلاب اسلامی، با خاطری آسوده می‌توان به ترویج گفتمان و برنامه‌های مورد نظر خود برای پیشرفت و تعالی کشور پرداخت و امید آن می‌رود که نخبگان  نیز در این راستا با ایجاد فضای همدلی و نشاط و به دور از تخریب و جنگ تبلیغاتی، بستری مناسب در جهت تحقق یک «حماسه سیاسی» فراهم آورند.